مهدی مهدی ، تا این لحظه: 24 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

پسران مامان وبابا

حال خوب و خوش درستی و یکرنگی

جشن تولد 6 سالگی مهبد جووونم

چهارشنبه از شمال رسیدیم و پنج شنبه ساعت 5 رفیم باغ تا برای مهمانی 70 نفره تولد مهبد اماده بشیم . کیک خریدیم . غذا هم ظرف الومینیومی اماده 80 پرس سفارش دادیم و خیار و الو و سیب هم خریدیم . کاهو وگوجه و خیار و دوغ و... . همراه باما عمه طاهره و یاسی و عمه طیبه اومدن بار کمک و بعد هم خاله زهرا و فائزه اومدن و کلی کمک کردن و شمسی خانمم  کیکی بزرگ که سفارش داده بودم رو گرفت اورد و یک کیک انگری برد هم از قنادی سادات اماده خریدم . اوردن و شروع کردن به کمک کردن و خلاصه تا همه مهمانها بیان همه خاله ها و دایی ها به جزء دایی حمیدرضا که اقای کاوه مریض بود و مهمان داشت و نتونست مهمانی شمالش رو بره و دایی محمدرضا هم که به خاطر همایش حج ماموریت بود و خ...
7 مرداد 1394

مسافرت عید فطر 94

بالاخره امسال با عنایت به تعطیلی عید فطر موفق شدم با دایی ها و خاله های مهدی و مهبد بریم شمال البته عمه طاهر هم با یاسی همراهیمون کردن . ما خودمون ساعت 2 روز 4 شنبه حرکت کردیم با سمیه و عزیز مریم و لیلا هم با علی و فائزه و یونس ساعت 5 حرکت کردن به سمت شمال . ما ساعت 7/30رسیدیم و مهبد با سمیه و طاها و باباش رفتن دریا . لیلا اینا هم ساعت 10 شب رسیدن . 5شنبه ناهار نخودلو درست کردم و رفتیم رودخونه و کلی علی . فائزه یونس طاها پارسامهبد آقامهدی علی اقاو بابا نادر آب تنی کردن و من ولیلا و سمیه هم تو آب راه رفتیم . ولی خیلی به بچه ها خوش گذشت و بعد از رودخونه عصری رفتن ساحل و شنا تو دریا . اونجا هم کلی حال کردن . دایی علیرضا همراه دایی محمد رضا و خا...
7 مرداد 1394

شمال وامامزاده داوود

بعد از برگشتن از مشهد که روز یکشنبه ریدیم من برنامه افطاری داشتم خونه عزیز مریم که همه خاله و دایی های مهدی و مهبد رو دعوت کرده بودم تا هم دیدنی کنیم و هم من افطاری داده باشم وقتی رسیدیم خاله زهرا و خاله لیلا مشغول اماده کردن غذاها بودن . اخر هفته بابانادر اقای رضوی برنامه کاری شمال داشتن که خواست تا خانوادگی بریم ومنم قبول کردم و با اقای رضوی و خانمش رفتیم و هوای شمال خوب بود و خیلی خوش گذشت . مخصوصن به مهبد وماندانا که رفتیم لب ساحل و کلی ماسه بازی و اب بازی کردن و توحیاط ویلا هم خیلی بازی کردن و حلزون جمع می کردن .روز یکشنبه هم دائی احمد تور امامزاده داوود گذاشته بود که دو تا اتوبوس شدیم تقریبن همه خاله ها و دختر خاله ها و دائی های خودم ب...
7 مرداد 1394
1